by : x-themes

 

 

love.....love.......♥♥♥♥♥

 

 

پنج شنبه 10 اسفند 1391 21:9 |- محمد -|

 
اسمش را ميگذاريم : دوست مجازي اما آنسو يك آدم حقيقي نشسته است . . .

خصوصياتش را كه نميتواند مخفي كند . . .

وقتي دلتنگي هايش را مينويسد وقت ميگذارد برايم . . .

وقت ميگذارم برايش . . . نگرانش ميشوم . . .  دلتنگش ميشوم . . .

وقتي در صحبت هايم ،‌ به عنوان دوست ياد ميشود . . .

مطمئن ميشوم كه حقيقي ست ، هر چند كنار هم نباشيم . . .

من برايش سلامتي و شادي آرزو دارم هر كجا كه باشد . . .

♥♥♥ همه شما دوستانم در دنياي مجازي  رو دوست دارم ♥

پنج شنبه 10 اسفند 1391 21:9 |- محمد -|

 

نمے נפּنــم چــﮧ جـפּر مـפּجـפּנے هستے فقــطـ ایـنــو میـנפּنــم کــﮧ هـمــﮧ بــפּנ و نبــפּנم هسـتـے

 
 
پنج شنبه 10 اسفند 1391 21:8 |- محمد -|

http://www.taknaz.ir/ax1/79/2.jpg

پنج شنبه 10 اسفند 1391 21:8 |- محمد -|

ادر حقیقتی است که نه تکرار می شود ، و نه تکراری !

پنج شنبه 10 اسفند 1391 21:7 |- محمد -|

بعضی وقتا مرگ چه اسون و شیرینه

پنج شنبه 10 اسفند 1391 21:7 |- محمد -|

تنبیه آدم برای یک سیب،

همین بس که

هم عقل را آفریدی

و هم دل را

خدا !


 
پنج شنبه 10 اسفند 1391 21:4 |- محمد -|

من رفتم …

 


و تو  فقط گفتی برو به …!!!

 


مدت هاست که بی تابم

 


بی تاب بازگشت و کلام آخرت…

 


راستی…

 


به بسلامت بود یا به جهنم؟؟!


 

 
پنج شنبه 10 اسفند 1391 21:1 |- محمد -|

 مردی ديروقت ‚ خسته از كار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را ديد كه در انتظار او بود.

سلام بابا ! يك سئوال از شما بپرسم ؟

- بله حتماً.چه سئوالي؟

- بابا ! شما براي هرساعت كار چقدر پول مي گيريد؟

مرد با ناراحتي پاسخ داد: اين به تو ارتباطي ندارد. چرا چنين سئوالي ميكني؟

- فقط ميخواهم بدانم.

- اگر بايد بداني ‚ بسيار خوب مي گويم : 20 دلار

پسر كوچك در حالي كه سرش پائين بود آه كشيد. بعد به مرد نگاه كرد و گفت : ميشود10 دلار به من قرض بدهيد ؟

مرد عصباني شد و گفت :

به خصوص اينكه خيلي كم پيش مي آمد پسرك از پدرش درخواست پول كند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز كرد.

- خوابي پسرم ؟

- نه پدر ، بيدارم.

- من فكر كردم شايد با تو خشن رفتار كرده ام. امروز كارم سخت و طولاني بود و همه ناراحتي هايم را سر تو خالي كردم. بيا اين 10 دلاري كه خواسته بودي.

پسر كوچولو نشست‚ خنديد و فرياد زد : متشكرم بابا ! بعد دستش را زير بالشش بردو از آن زير چند اسكناس مچاله شده در آورد.

مرد وقتي ديد پسر كوچولو خودش هم پول داشته ‚ دوباره عصباني شد و با ناراحتي گفت : با اين كه خودت پول داشتي ‚ چرا دوباره درخواست پول كردي؟

پسر كوچولو پاسخ داد: براي اينكه پولم كافي نبود‚ ولي من حالا 20 دلار دارم. آيا

مي توانم يك ساعت از كار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بياييد؟من شام خوردن با شما را خيلي دوست دارم ...

شنبه 5 اسفند 1391 16:44 |- محمد -|

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود .

دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می ک

 

ند بدون اینکه حتی یک تومان پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند ولی ای کاش دختر از نگاه پسر می فهمید که او عاشق واقعی است.

شنبه 5 اسفند 1391 16:43 |- محمد -|

يکي بود يکي نبود

يه پسر بود که زندگي ساده و معمولي داشت

اصلا نميدونست عشق چيه عاشق به کي ميگن

تا حالا هم هيچکس رو بيشتر از خودش دوست نداشته بود

و هرکي رو هم که ميديد داره به خاطر عشقش گريه ميکنه بهش ميخنديد

هرکي که ميومد بهش ميگفت من يکي رو دوست دارم بهش ميگفت دوست داشتن و عاشقي

مال تو کتاب ها و فيلم هاست....

روز ها گذشت و گذشت تا اينکه يه شب سرد زمستوني

 

توي يه خيابون خلوت و تاريک

داشت واسه خودش راه ميرفت که

يه دختري اومد و از کنارش رد شد

شنبه 5 اسفند 1391 16:42 |- محمد -|

وقتي سركلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختري بود كه كنار دستم نشسته بود و اون منو \"داداشي\" صدا مي كرد.به موهاي مواج و زيباي اون خيره شده بودم و آرزو مي كردم كه عشقش متعلق به من باشه. اما اون توجهي به اين مساله نمی كرد.آخر كلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست. من جزومو بهش دادم.بهم گفت\" :متشكرم\" و گونه من رو بوسيد .می خوام بهش بگم، می خوام كه بدونه ، من نمي خوام فقط \"داداشي\" باشم. من عاشقشم. اما... من خيلي خجالتي هستم ..... علتش رو نمی دونم .تلفن زنگ زد. خودش بود. گريه مي كرد. دوست پسرش قلبش رو شكسته بود. از من خواست كه برم پيشش. نمی خواست تنها باشه. من هم اينكار رو كردم. وقتي كنارش رو كاناپه نشسته بودم. تمام فكرم متوجه اون چشمهاي معصومش بود. آرزو می كردم كه عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت ديدن فيلم و خوردن 3 بسته چيپس،خواست بره كه بخوابه، به من نگاه كرد و گفت : \"متشكرم \" و گونه من رو بوسيد.

شنبه 5 اسفند 1391 16:42 |- محمد -|

دختر پسری با سرعت 120کیلومتر سواربر موتور سیکلت

دختر:آروم تر من می ترسم

پسر نه داره خوش میگذره

دختر:اصلا هم خوش نمی گذره تو رو خدا خواهشمیکنم خیلی وحشتناکه

پسر:پس بگو دوستم داری

دختر:باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر

پسر:حالا بغلم کن(دختر بغلش کرد)

پسر می تونی کلاه ایمنی منو بذاری سرت؟داره اذیتم می کنه.

و....

روزنامه های روز بعد:موتور سیکلتی با سرعت 120کیلومتر بر ساعت به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر
سر نشین داشت اما تنها یک نفر نجات یافت حقیقت این بود که اول سر پایینی پسر متوجه شد ترمز بریده اما نخواست
دختر بفهمه در عوض خواست یه بار دیگه از دختره بشنوه که دوستش داره(برای آخرین بار)

شنبه 5 اسفند 1391 16:40 |- محمد -|

یه روز عشق و دیوونگی و محبت و فضولی داشتن با هم قایم باشک بازی می کردن

نوبت به دیوونگی که رسید همه را پیدا کرد اما هر چه گشت از عشق خبری نبود

فضولی متوجه شد که عشق پشت یه بوته گل سرخ قایم شده دیوونگی رو خبر کرد و

دیوونگی یه خار بزرگ برداشت و در بوته ی گل سرخ فرو کرد صدای فریاد عشق بلند

شد وقتی به سراغش رفتند دیدند چشماش کور شده و دیوونگی که خودشو مقصر

می دونست تصمیم گرفت که همیشه عشقو همراهی کنه و از اون به بعد دیوونگی

شنبه 5 اسفند 1391 16:39 |- محمد -|

 پيامك به زبان لاتي


زغال قليونتيم ، بكش خاكستر شيم !
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زغال قليونتم رفيق! ميسوزم تا بسازمت!!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

سوزن رفاقت در تيوپ قلبم فرو رفت و گفت: فييييييييييس
 
تازه فهميدم پنچرتم رفيق!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ادامه مطالب را ديدن بفرماييد


ℭoη†iηuê
شنبه 5 اسفند 1391 16:29 |- محمد -|

جمله های عالی از آدم های عادی

 

 

 

 

ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد، تا اینکه دروغی آرامم کند .

.................................................................. 

تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی! 
یکی دیروز و یکی فردا .

.................................................................. 

خوبی بادبادک اینه که 
می‌دونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده
ولی بازم تو آسمون می‌رقصه و می‌خنده .

.................................................................. 

با کسی زندگی کن که مجبور نباشی 
یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی .

.................................................................. 

انسان مجموعه ای از آنچه که دارد نیست؛ 
بلکه انسان مجموعه ای است از آنچه که هنوز ندارد، اما می تواند داشته باشد .

.................................................................. 

مردمی که گل ها را دوست میدارند خود از آن گل ها دوست داشتنی ترند .



ℭoη†iηuê
شنبه 5 اسفند 1391 16:27 |- محمد -|

کوه انعکاس

پسر و پدری داشتند در كوه قدم میزدند كه ناگهان پای پسر به سنگی گیر كرد ، به زمین افتاد و داد كشید: آآآ ی یی

صدایی از دور دست آمد: آآآ ی ی ی !!

پسرك با كنجكاوی فریاد زد: كی هستی؟ پاسخ شنید: كی هستی؟

پسرك خشمگین شد و فریاد زد: ترسو! باز پاسخ شنید: ترسو ! پسرك با تعجب از پدرش پرسید : چه خبر است؟

پدر لبخندی زد و گفت: پسرم توجه كن و بعدبا صدای بلند

فریاد زد: تو یك قهرمان هستی! صدا پاسخ داد: تو یك قهرمان هستی

پسرك باز بیشتر تعجب كرد . پدرش توضیح داد: مردم می گویند كه این انعكاس كوه است.

ولی در حقیقت انعكاس زندگی است. هر چیزی كه بگویی یا انجام دهی ،زندگی
عیناً به تو جواب می دهد.

اگر عشق را بخواهی ، عشق بیشتری در قلبت به

وجود می آید و اگر به دنبال موفقیت باشی ، آن را حتماً به دست خواهی

آورد. هر چیزی را كه بخواهی و هر گونه كه به دنیا و آدمها نگاه كنی زندگی همان را به توخواهد داد.

شنبه 5 اسفند 1391 16:23 |- محمد -|

 

 

تو می خواستی بشی " سنگ صبورم " ..تو شدی "سنگ" و من هنوز "صبورم


9f3uymibqqu385o53lfd.jpg

آسمـان هـم کـه بـاشی

بـغلت خـواهــم کـرد …

فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش

هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …

پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو

دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…



z8hjxtuw01tstcojeiqt.jpg

حـالا کـه میـخـواهـی بـروی

لطفــا قـدمـهـایـتـــ را تنـدتـر بـردار

دلـم را فـرستــاده امـ دنبـالـِـ نخــود سیـــاه . . . !

.

.

.
نـمـی دانـمــ از کجــا نـخــودسیـــاه گیـر آورد!

پشتـِـ سـرتـــ افتـــاد بـه روی سنـگــ فـرشــ هـای پیـــاده رو . . .


wypgnv2kbo8n2qoys2te.jpg

این روزها


اگر خون هم گریه کنی


عمق همدردی دیگران با تو


یک کلمه است :


" آخـــــــی "


cfmk084b5gx58tovn778.jpg



 عکســـــت را نگــــاه میکنــــم  آخ کــــه ایــــن عکـــس  پیـــر نمیشـــود

 امــــــا ،  پیـــــــرم میکنــــد


 
 
 

 

 

 


 

پنج شنبه 3 اسفند 1391 13:58 |- محمد -|

پسره به دختری که تازه باهاش دوست شده بود میگه :

امروز وقت داری بیای خونمون ؟
دختره : مامانم نمیذاره ، با چه بهونه ای بیام ؟
پسره : بگو میخوام برم استخر . . .
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن
برو تو حموم موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم ، پسره به دوستاش زنگ میزنه . . .
پسره و دوستاش یکی یکی میرن تو حموم به دختره تجاوز میکنن . . .
این آخری که رفت حموم ، نه 1ساعت نه 2 ساعت ، موند تو حموم . . .
دیدن این دیر کرد . . .
رفتن حموم که یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو با هم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :
نامردا خواهرم بود . . .
.

پنج شنبه 3 اسفند 1391 13:56 |- محمد -|



a5wsqt7zt3iws9xaycy.jpg

چـرا سـاکـت نـمـی شـوی؟

صـدای نـفـس هـایـت . . . در آغـوش ِ او

از ایـن راه ِ دور هـم آزارم مـی دهـد !!!

لــعــنــتــی . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن !

پنج شنبه 3 اسفند 1391 13:46 |- محمد -|

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

ایستاده ام نه استوار

روی لبه ی تیغی

که از هر طرف بیفتم

آغوش توست...

 

نمی دونم چی چی نوشت :

اینو خودم نوشتم . برای تو !

امروزم یه گشتی بیرون زدیم .ولی خیلی حالم بگرفت. تو راست می گی دیگه هیچی بهم حال نمیده .

اون روز که با بچه ها رفتم بیرون  فک می کردم خیلی باید خوش بگذره یعنی به اونا خیلی خوش گذشت

حسابی گشتیم و بعدم با هم ناهار خوردیم. حضورتو حس می کردم یه نفرم اشتباهی گرفتم .

ولی فکر نمی کردم واقعا اون طرفا بوده باشی !! می دونی اون روز فهمیدم چقد زیاد دوسم داری ! چون

فکر می کردم تو سخت می گیری زیادی .. ولی اشتباه کردم . زیر بارون هم دقیقا به همین نتیجه رسیدم

 

خیلی دوست دارم

چهار شنبه 2 اسفند 1391 21:34 |- محمد -|

 

هرگز فراموش نمیکنم...

 

سخنانی را که از چشمهایت شنیدم! میگویند چشم ها هرگز دروغ نمیگویند

 

اما من شیرین ترین دروغ ها را ازچشمان تو شنیدم آن هنگام که میگفتند...:

                   دوستت دارم...

چهار شنبه 2 اسفند 1391 21:29 |- محمد -|

هوس کوچ به سرم زده !

 

شایدم هجرت کنم ، نمیدانم ! از این بی دلی ها خسته شدم...

 

دستانم را به دستان هیچکس میسپارم

 

و دردل میکنم با درختان !!!

 

              " دیوانگی هم عالمی دارد ..."

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

چهار شنبه 2 اسفند 1391 21:28 |- محمد -|

 

ما نسل بوسه های خیابانی هستیم،
نسل خوابیدن با اس ام اس،
نسل درد و دل با غریبه های مجازی،
نسل غیرت روی خواهر ، روشن فکری روی دختر همسایه،
نسل لایک و پوک از روی قرض،
نسل کادو های یواشکی،
نسل خونه خالی و دعوت شام،
نسل پول ماهانه ی وی پی ان،,
نسل شارژهای اینترنتی,
نسل " copy , paste "
نسل عکسای لختی در ساحل دوبی,
نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی,
نسل فتوشاپ,
نسل دفاع از فاحشه ها,
نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس,
نسل سوخته ، نسل من ، نسل تو

 

- - - -

+ دوست داشتم این چند خط رو... حقیقت محض بود

چهار شنبه 2 اسفند 1391 21:27 |- محمد -|

     ســــه راه بیشتـــــر نــــــداری :


 
       ❤ℒℴѵℯ❤  بـــــــا مــــــن باشـــــی ؛
 
      ❤ℒℴѵℯ❤   یا بــــــا تـــــــــو باشــــــم ،
 
     ❤ℒℴѵℯ❤   یا توافـــــــق کــــــنیم کـــــه باهــــــم باشیـــــم ...http://cbit.site50.net/photos/8417d04a0a2d.jpg
چهار شنبه 2 اسفند 1391 21:26 |- محمد -|

 

http://buks.webuda.com/images/6cda17abb967.jpg 

برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست... 

برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
 ... 

برای تويی كه احسا
 سم از آن وجود نازنين توست ... 

برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... 

برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است... 

برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی... 

برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی... 

برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است... 

... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای 


برای تويی كه قلبت پـا ك است ... 

برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است... 

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است... 

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است... 

برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است... 

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...

چهار شنبه 2 اسفند 1391 21:23 |- محمد -|

 

به نظرت اين پسر يا دختر

چهار شنبه 2 اسفند 1391 21:19 |- محمد -|

 

چهار شنبه 2 اسفند 1391 21:6 |- محمد -|

صاحب این پراید با خلاقیت و حوصله ای که داشته با صرف هزینه های بسیار زیاد پراید خودش را تغییر داده و به شکلی زیبا و اسپرت تبدیل کرده که البته چیزی در حدود ۷۰ میلیون قیمتش تخمین زده شده!
چ

عکس پراید ۷۰ میلیونی در ایران

عکس پراید ۷۰ میلیونی در ایران

 




تو بودي به اين يارو چيكار ميكردي دوستاشتي به اين ماشين پول بدي

چهار شنبه 2 اسفند 1391 21:4 |- محمد -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 ... 18 19 20 21 22 ... 25 صفحه بعد